به گزارش پایگاه خبری همزمان، تیفانی مکدانیل، شاعر، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و هنرمندی است که در سیرکلویلِ اوهایو زندگی میکند؛ نویسندهای خودآموخته و بدون آموزش دانشگاهی خاصی که با الهام از کتابهای شرلی جکسون و فلانری اوکانر اکنون به شهرتی جهانی دست یافته است. قبل از انتشار اولین رمان خود، “تابستانی که همهچیز را بر باد داد” متون منتشر نشده فراوانی در دست داشت، تا اینکه سرانجام این کتاب توسط ناشری پذیرفته شد.
رمان دوم او “بتی”، در پی انتشار آن در فرانسه، مورد توجه ویژه منتقدان قرار گرفت. “بتی” به دنبال توصیف زندگی دشوار فردی هندی در دهه ۱۹۵۰ تا ۶۰ در شهری خیالی در جنوب اوهایو در آمریکا، “جایزه رمان فنک ۲۰۲۰” فرانسه را دریافت میکند. نوشتههای تیفانی مکدانیل از تپهنوردیها و جنگلهای سرزمینی که میشناسد، الهام گرفته شده است.
“تابستانی که همهچیز را بر باد داد“، نامزد جایزه “رمان اول” گودریدز در سال ۲۰۱۶، با واقعیتهایی شوکهکننده و نفسگیر که به ما درباره قضاوت سریع هشدار میدهد و ماهیت خیر و شر را زیر سوال میبرد، میان حال و گذشته در جریان است و بازه زمانی خاصی را به تصویر میکشد، تابستان سوزان ۱۹۸۴ و شخصیتهایی که حتی جورج اورول هم نمیتوانست تصورش را بکند.
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با تیفانی مکدانیل درباره “تابستانی که همهچیز را بر باد داد.”
لحظهای را که تصمیم گرفتید نویسنده شوید، به خاطر میآورید؟
نوشتن اولین کاری بود که به یاد میآورم در کودکی بیآنکه به من گفته شود، انجام دادهام. خواستهای ذاتی بود که آنچه در سر دارم روی کاغذ بیاورم. از بچگی عادت داشتم از کاغذهای دفترچه یادداشتم، کتابهای دستساز درست کنم، برای جلد کتابها از مقوا استفاده میکردم و همه را با نخ قلاببافی مادرم به هم گره میزدم. مثل پرنده که پرنده بودن را انتخاب نمیکند، من هم نویسنده شدن را انتخاب نکردم. در حقیقت هیچ چیز دیگری به اندازه نوشتن خوشحالم نمیکند.
چطور دنبال رویای خود رفتید؟
هجده ساله بودم که اولین رمانم را نوشتم. تا بیست و نه سالگی قرارداد انتشار نگرفتم. پس از یازده سال همینطور رد شدن، دیگر میترسیدم کتابهایم هرگز منتشر نشوند. بنابراین فکر میکنم بزرگترین عامل در تحقق پیدا کردن رویایم این بود که هرگز تسلیم نشدم. سخت بود چون انتشار کتاب کار بسیار مشکلی است، نویسندگانی مثل من میتوانند گواهی بدهند، اما اگر منصرف شوید، از رویای خود بسیار دور خواهید شد و هرگز خوشحال نخواهید شد.
نویسنده خاصی وجود دارد که از او الهام گرفته باشید؟
شرلی جکسون، دونا تارت و تونی موریسون از نویسندگان مورد علاقه من هستند، اما نمیتوانم بگویم به من الهام بخشیدهاند چون آثار آنها را خیلی دیر خواندم و قبل از آن هم مینوشتم و خیلی هم مینوشتم، تا وقتی که به آنها برخوردم. ری بردبری را هم دوست دارم.
روز نوشتن شما معمولاً چطور میگذرد؟ عادت نوشتاری عجیبی دارید؟
روال کاری یا برنامه خاصی ندارم که عیناً بخواهم رعایت کنم. دوست دارم هر روز بنویسم، هرچند اخیراً بازاریابی “تابستانی که همهچیز را بر باد داد” مانع این کار شده است. هیچ عادت عجیبی در نوشتن ندارم. فکر میکنم فقط نشستن و تایپ کردن بسیار کسلکننده است.
آثارتان را با دست مینویسید یا از ماشین تحریر و کامپیوتر استفاده میکنید؟
کاش مثل همینگوی بودم و با ماشین تحریر کار میکردم. اما من از لپتاپ استفاده میکنم.
از بین همه کتابهایتان، شخصیت مورد علاقهای دارید؟
هیچوقت نمیگویم شخصیت مورد علاقهام کیست چون همه آنها را دوست دارم. اما میگویم یکی از جالبترین شخصیتها برای نوشتن، شخصیت “سال” در “تابستانی که همهچیز را بر باد داد” است. او خود را شیطان معرفی میکند، بنابراین هوش “فرشتهای تنزل یافته” را دارد و نوشتن از او همیشه برایم جالب بوده زیرا شما که هر روز مجبور نیستید برای لوسیفر دیالوگ بنویسید.
گرما، بخشی جداییناپذیر از کتاب شماست. چطور این تصویر تکراریِ یکپارچه در نوشتار شما خوب از آب درمیآید؟
دلم میخواست گرما، خودش کاراکتری جداگانه در داستان داشته باشد. از آنجا که آبوهوا شخصیتی نیست که معمولاً به شرح و تفسیر آن بپردازید، به نظر من نوشتن درباره گرما یکی از جالبترین قسمتهای داستان بود. گرما کاراکتری بود که حتی با پیشرفت شخصیتهای دیگر در اطرافش بیشتر رشد میکرد. گرما همیشه آنجا بود، به روش خودش پیش میرفت و تمرین خوبی برای نوشتن بود.
اگر از روی کتاب شما فیلمی ساخته شود، دوست دارید نقش شخصیت اصلی را بازی کنید؟
خیلی دوست دارم کیت وینسلت نقش استلا بلیس را بازی کند. فکر میکنم آنتونی هاپکینز برای فیلدینگِ پیر مناسب باشد و افراد جوانی که در کتاب هستند احتمالاً باید از بازیگران جدیدی انتخاب شوند که تازه پا به صحنه گذاشتهاند.
قبل از ارسال اثر خود برای ناشر، شخص خاصی را مجبور به خواندن آن کردهاید؟
مادرم، بتی و خواهرم، جنیفر همیشه رمانهای مرا قبل از اینکه برای دیگران بفرستم، میخوانند.