16
بررسی آثار ادبی سه زن بازیگر ایرانی

۳ بازیگر زن ایرانی که از سینما وارد دنیای نویسندگی و ادبیات شدند

  • کد خبر : 728
  • 01 نوامبر 2020 - 13:45
۳ بازیگر زن ایرانی که از سینما وارد دنیای نویسندگی و ادبیات شدند
بازیگری را می‌توان یکی از جذاب‌ترین مشاغل دنیا دانست مخصوصا وقتی در بین جوانان علاقه‌مندان بسیاری دارد. اما مثل این‌که نویسندگی هیجان‌انگیزتر از بازیگری است که بعضی از بازیگران را وسوسه کرده تا دست به قلم شوند.

بازیگری را می‌توان یکی از جذاب‌ترین مشاغل دنیا دانست مخصوصا وقتی در بین جوانان علاقه‌مندان بسیاری دارد. اما مثل این‌که نویسندگی هیجان‌انگیزتر از بازیگری است که بعضی از بازیگران را وسوسه کرده تا دست به قلم شوند. در چند سال اخیر شاهد بوده‌ایم که بازیگران اعم از زن و مرد وارد دنیای ادبیات شده‌اند که البته در این میان حضور خانم‌ها پررنگ‌تر از آقایان بوده است. این حضور در شاخه‌های متفاوت ادبیات، مثل رمان و داستان کوتاه، نمایشنامه، ترجمه و چاپ و نشر شعر بوده است.

نیکی کریمی و ترانه علیدوستی دو شاهد مثال خوب از حضور در وادی ترجمه هستند که البته نام هر کدام به تنهایی باعث افزایش فروش آن کتاب نیز شده است و یا کسانی مثل اندیشه فولادوند، افسانه بایگان و الهام پاوه‌نژاد، دفتر اشعار خود را به چاپ رسانده و طرفداران خاص خود را دارند. البته که این حرکت بازیگران، موافقان و مخالفان خود را خصوصا در دنیای ادبیات دارد ولی ما در این مقاله به دور از هر داوری به معرفی سه بازیگر زن ایرانی پرداخته‌ایم که دنیای رمان و داستان کوتاه را تجربه و موفقیت‌هایی را نیز کسب کرده‌اند.

۱. فلامک جنیدی

فلامک جنیدی

فلامک جنیدی را به عنوان بازیگر، خصوصا در سریال‌های طنز مهران مدیری دیده‌اید. اما شاید ندانید که جنیدی به نویسندگی نیز علاقه داشت و در کنار بازیگری می‌نوشت. از او چند مجموعه کتاب چاپ شده است. در این مقاله ضمن معرفی فلامک جنیدی به بررسی کتاب‌های چاپ شده‌اش پرداخته‌ایم.

فلامک جنیدی متولد ۱۴ بهمن ۱۳۵۱ مشهد است. دو خواهر و یک برادر دارد و سوم دبیرستان بود که تصمیم گرفت روزی بازیگر شود. او فارغ‌التحصیل رشته‌ی نمایشنامه‌نویسی از دانشکده‌ی هنر و معماری تهران است. جنیدی مدتی روزنامه‌نگار بود و در صفحه‌ی هنری روزنامه‌ی آفرینش درباره‌ی تئاتر یادداشت و نقد می‌نوشت. در رادیو، نمایش‌نامه‌نویسی می‌کرد اما سال ۱۳۷۷ وارد بازیگری شد و از نوشتن کم‌کم دور شد. او کار خود را با بازی در سریال‌های طنز مهران مدیری آغاز کرد. جالب است بدانید که جنیدی با رامین ناصرنصیر هم‌دانشگاهی بود و توسط وی به مهران مدیری معرفی شد. اولین کار تصویری‌اش ایفای نقش در جنگ ۷۷ بود به این ترتیب جنیدی در ۲۶ سالگی بدون تجربه حرفه‌ای وارد قاب تلویزیون شد و این همکاری با مدیری در سریال‌هایی چون ببخشید شما، جایزه‌ی بزرگ، بدون شرح، شب‌های برره و… ادامه پیدا کرد. البته جنیدی با بازی در فیلم اینجا چراغی روشن است اثر رضا میرکریمی ثابت کرد که در حوزه‌ی درام نیز بازیگر توانمندی است. شبانه‌روز، پسر تهرونی و ورود آقایان ممنوع از جمله کارهای سینمایی فلامک جنیدی بود که در آنها به خوبی درخشید.

نخستین کتاب وی با عنوان جایی به نام تاماساکو توسط نشر چشمه در سال ۹۰ به چاپ رسید و همان سال کاندید بهترین کتاب سال جایزه‌ی گلشیری شد. دومین کتاب او را نیز با عنوان چرک که یک رمان است، نشر چشمه در سال ۱۳۹۵ منتشر کرده ‌است. فلامگ جنیدی سالهاست با آیدین پوری، پسر احمد پوری نویسنده‌ی سرشناس ایرانی ازدواج کرده است. این زوج در سال ۹۷ صاحب دو فرزند دوقلو به‌نام‌های حنا و میلان شدند. آنها به دلیل کار و حرفه‌ی آیدین پوری چند سالی است که به کشور انگلستان مهاجرت کردند و در شهر اسکاتلند زندگی می‌کنند.

 جایی به نام تاماساکو

کتاب جایی به نام تاماساکو

جایی به نام تاماساکو، عنوان مجموعه داستان‌های کوتاهی است به قلم فلامک جنیدی که در ۸۵ صفحه به نگارش درآمده و توسط نشر چشمه در سال ۹۰ به چاپ رسیده است و همان سال کاندید بهترین کتاب سال جایزه‌ی گلشیری شد.

این کتاب شامل چند داستان کوتاه به نام‌های، گوشواره‌هایی با نگین فیروزه، جای خوش قاب عکس‌ها روی دیوار، همه‌شان هستند، جومپا لاهیری، سام شپارد، رضا قاسمی و بقیه، مراقبت از خود در برابر چیزهای آسیب‌رسان، چیزی از قلم نیفتاده؟، گربه‌های شهر من هر روز زیادتر می‌شوند و جایی به نام تاماساکو می‌شود.

همه‌ی داستان‌ها دارای فضایی آپارتمانی و همسو با تنهایی و درگیری با زندگی مدرنیته و دل‌مشغولی‌های زنی روشن‌فکر هستند. مثلا در داستان اول این مجموعه با عنوان گوشواره‌هایی با نگین فیروزه که از زاویه دید سوم شخص نوشته شده در مورد زنی می‌خوانیم که پس از اتمام رابطه‌ای عاشقانه با مردی به نام رامین زندگی‌اش بهم ریخته و آشفته شده است. او در یک شب به میهمانی دعوت می‌شود و تصمیم می‌گیرد گوشواره‌های فیروزه‌ی یادگاری رامین را به گوش کند اما گوشواره‌ها سنگین هستند و گوش را اذیت می‌کنند. پس از پایان مهمانی گوش زن زخم می‌شود ولی گوشواره در گوشت گیر کرده و نه خودش و نه کس دیگری توانایی خارج کردن آن را ندارد. او پس از چند روز سعی می‌کند به آنها عادت کند و هیچ‌وقت از گوشش درشان نیاورد. گوشواره‌ی لاجوردی با همه‌ی زخم و آزار و سنگینی‌اش نماد خاطرات دردناکی هستند که زن به هیچ صورت نمی‌تواند آنها را از خود دور کند و سر آخر هم ترجیح می‌دهد که با همان خاطرات آزاردهنده و دردناک به زندگی‌اش ادامه دهد.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

تاریک بود. همیشه اتاقم از هال تاریک‌تر است. هوا که ابری باشد تاریکی بیشتر هم می‌شود. پایم را که روی سرامیک گذاشتم مور مورم شد. تنم داشت بیدار می‌شد. شیر دستشویی را باز کردم و رفتم توالت. این کار را که بکنم، تا از توالت برگردم آب شیر حسابی خنک شده. از آموزه‌های مادرم است. می‌گوید آب سرد پوست را سفت می‌کند. خیلی نگران سفتی پوستم نیستم. بیشتر به عادت می‌ماند. تنها کاری که مشخصا برای آن می‌کنم همین ورزش نصفه نیمه است. ظهر که از باشگاه زدم بیرون، رفتم شهر کتاب. روزهایی که می‌خواهم به خودم حال بدهم می‌روم شهر کتاب نیاوران. از خانه‌ام دور است. شاید هم همین عزیزترش کرده.

چرک

کتاب چرک

چرک، عنوان دومین کتاب چاپ شده و اولین رمان فلامک جنیدی است که در سال ۹۵ توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است. جنیدی این‌بار هم با انتخاب یک زن و از دریچه‌ی نگاه او به روایت قصه‌اش می‌پردازد.

این رمان، درباره‌ی زنی است که معلم زبان است زنی که با تمام سختی‌های دنیای معاصر به دنبال معنای زندگی می‌گردد. این زن از گذشته‌ی خود به نوعی فرار کرده و به طبقه‌ی ششم آپارتمانی پناه برده با عادات و سواس‌های خود به تنهایی زندگی می‌کند  و تلاش می‌کند در جامعه‌ای نامهربان از هویت خودش، از تنهایی‌اش و از روحش مراقبت کند. اما سیر حوادث جوری دیگر است.

در بخشی از متن رمان می‌خوانیم:

غول بی‌شاخ و دمی شده بود. غروب گذشته بود و هیکل سیاهش روی پنجره سایه می‌انداخت. دو سال تمام هر روز قد کشیده بود و دراز شده بود. پیش‌تر زمین را برایش آماده می‌کردند. می‌خواستند جاگیر شود و پایش روی زمین محکم باشد تا صاحبانش هم دل‌شان قرص باشد. بدانند جای پای غول روی زمین محکم است و وقتی ساکنش شدند از این‌که سرشان توی ابر‌هاست دل‌شان نلرزد. از همان روزی که زمین را گودبرداری می‌کردند تا وقتی اسکلت سرپا شد و سقف‌ها را کشیدند هر روز نگاهش می‌کرد.

خرید کتاب چرک از دیجی‌کالا

۲. بهاره رهنما

بهاره رهنما

بهاره رهنما نیز از معدود بازیگرانی است که علاوه‌بر بازیگری دستی بر قلم دارد و تاکنون موفق به چاپ چندیدن جلد از کتاب‌هایش شده است. او نویسندگی را با وبلاگ‌نویسی آغاز کرد. رهنما در یکی از گفتگوهایش در خصوص علاقه‌اش به نویسندگی گفته است که:

«من ‌به‌‌طور همزمان بازیگری و نویسندگی را شروع کردم و تا به‌ حال حدود ۱۰ کتاب نوشته‌ام و در جراید و مطبوعات هم داستان‌های کوتاهی را به‌ثبت رسانده‌ام. در چهارده‌سالگی و با آشنایی با عباس معروفی که‌ از دوستان پدرم بود رقیب تازه‌ای برای این عشق کودکی (بازیگری) پیدا شد و آن هم نوشتن داستان بود، رقیبی که وقتی از سی‌سالگی گذر کردم کم‌کم جایش را در دلم بیشتر از بازیگری باز کرد، حالا راحت می‌دانم که اگر قرار باشد بین این‌دو برای همیشه یکی را انتخاب کنم، بی‌هیج تردیدی نوشتن را برمی‌گزینم. من یک آدم دوشغله‌ و تنها کسی در حوزه‌ی سینما و ادبیات هستم که هر دو کار را به‌طور همزمان آغاز کرده‌ام.»

اما کار نوشتن، از همان سال‌های دبیرستان و نوشتن انشاء و نامه‌های دخترکان هم‌کلاسی شروع شد و در سال هفتاد با قرار گرفتن در محیط دانشکده‌ی ادبیات نوشتن داستان ‌کوتاه برایم جدی‌تر شد. سال هشتاد با جعفر مدرس صادقی، نویسنده رمان محبوبم، گاوخونی آشنا شدم و داستان‌هایی را که در طول سال‌ها نوشته بودم برای بازخوانی به ایشان سپردم. داستان‌نویسی وارد مقوله‌ی جدی و پیگیری برایم شد و بعدها در کلاس مدرسانی چون حسین آبکنار و حسن شهسواری و چندین کارگاه آزاد داستان‌کوتاه و رمان شرکت کردم و درمجلات اصلاح طلب آن دوران مانند شرق، کارگزاران، زنان، مهر، اعتماد و اعتماد ملی داستان و مقاله می‌نوشتم. همکاری مداومم در عرصه‌ی مطبوعات از ده‌ سال پیش با هفته‌نامه‌ی پر تیراژ چلچراغ آغاز شد و از هشت‌سال پیش وبلاگ‌نویسی کرده‌ام در وبلاگم به نام ماه هفت‌شب، که در آن گاهی جز مطالب روز‌نوشت، قطعاتی از شعرها یا یکی از داستان‌هایم را می‌گذاشتم. سال هشتاد و شش اولین مجموعه داستان را به‌نام چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس، به نشر چشمه سپردم که سال هشتاد و هشت چاپ شد  و در عرض سه سال به چاپ پنجم رسید. بعد از این کتاب در نشر حوض‌نقره، مجموعه‌ای منتخب از وب‌نوشت‌هایم به همان نام وبلاگ چاپ کردم، به‌نام ماه هفت شب که به چاپ دوم رسیده است.

بهاره رهنما، متولد ۱۰ آذر ۱۳۵۲ اراک و همسر سابق پیمان قاسم‌خانی نویسنده‌ی مشهور سینما است. این زوج دختری به نام پریا قاسم‌خانی دارند. رهنما فارغ‌التحصیل ادبیات نمایشی و فوق لیسانس حقوق قضایی از دانشگاه آزاد است. او برای اولین‌بار با یک فیلم اکشن به‌نام افعی به سینما‌ آمد. سپس با همسر سابقش (پیمان قاسم خانی) در فیلم عاشقانه بازی کرد. سپس در سال ۱۳۸۰ با بازی در فیلم نان و عشق و موتور هزار دنیای طنز در سینما را تجربه کرد که نشان از توانایی او در زمینه‌ی فیلم‌های کمدی داشت. اما شاید بازی در فیلم گاوخونی ساخته بهروز افخمی یکی از بهترین فرصت‌ها برای نمایش توانایی‌هایش باشد.

چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس

کتاب چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس

چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس، مجموعه ای است از یازده داستان کوتاه اثر بهاره رهنما بازیگر سینما و تلویزیون. شاخص‌ترین ویژگی این مجموعه را می‌توان غلبه‌ی زنانگی بر تمامی جوانب گوناگون آن دانست. وجود روحی زنانه که در زبان و لحن و دغدغه‌ی همه‌ی داستان ها جاری است.

راوی در هشت داستان از یازده داستان این مجموعه اول شخص است و در شش داستان، این راوی اول شخص مونث است. این مجموعه دربردارنده داستان‌هایی است که رهنما از سال ۱۳۷۰ نوشته است.

در بخشی از داستان می‌خوانیم:

برای پنجمین‌بار است در این هفته باز آمده‌ای، روبه‌روی من نشسته‌ای و از من می‌خواهی برایت فال بگیرم. موهایم را شرابی کرده‌ام، با تارهای سفیدش سایه روشن قشنگی شده، اما تو اصلا متوجه تغییرم نمی‌شوی. من‌ هم با حرص، ورق‌های سرخ را روی میز شیشه‌ای بُر می‌زنم و برای نمی‌دانم چندمین‌بار می‌گویم که فالْ بیشتر از ماهی یک‌بار جواب نمی‌دهد؛ تو هم مثل همیشه نمی‌شنوی و با آن جمله‌ی تکراری شروع می‌کنی: سارا فکرشو بکن، به من خیانت می‌کنه! به من!

خرید کتاب چهار چهارشنبه و یک کلاه‌گیس از دیجی‌کالا

ماه هفت شب

کتاب ماه هفت شب

ماه هفت شب، عنوان کتاب دیگری از بهاره رهنما است. این کتاب نمونه‌ای از وب‌نوشت‌هایی است که به صورت کتاب درآمده و حتی شاید بشود به عنوان دل‌نوشت و یاداشت‌های یک بازیگر، آن‌را در نظر گرفت.

رهنما در مقدمه‌ی این کتاب از دغدغه‌های خود درباره‌ی نوشتن در وبلاگ شخصی‌اش می‌گوید و این که چطور بعد از انتشار احساساتش در وبلاگ‌اش مورد قضاوت قرار گرفته و بازخوردهایی داشته که گاهی از نوشتن منصرف شده است. اما دوباره شروع کرده و با قدرت ادامه داده است. تا امروز توانسته حاصل ۹ سال وب‌نوشت خود را به پیشنهاد یک انتشارات، به صورت کتاب درآورد و بتواند به خوانندگان عرضه کند.

بخوانید:  نیمی از تماس‌ها با آتش‌نشانی مشهد مزاحمت است

رهنما در مصاحبه‌ای درباره‌ی این کتاب گفته: «۹ سال است که وبلاگ مى‌نویسم. بعد از دو سال اول آن‌قدر برخوردهاى غریب و غیرعادى دیدم که رفتم و وبلاگم را بستم و البته باز خیلى زود روحیه‌ى مبارزه‌جویم آمد سراغم و بهم گفت که نباید میدان را خالى کنم! چه میدانى؟ میدان دنیاى مجازى، مى‌دانى که تو را حول محور خودت آن‌قدر چرخ مى‌دهد تا گاهى با سرگیجه بخورى زمین و گاهى هم از توان خودت متعجب شوى. مى‌دانى که تو خالق زوایا و قوانین آن هستى و به نوعى حتى تصمیم‌گیرنده در مورد همه‌ى عابرانى که به میدان تو مى‌آیند و پیغامى مى‌گذارند و مى‌روند یا اهلى آن میدان مى‌شوند و سال‌ها دیگر نمى‌توانند از سر زدن هر روزه به میدان تو اجتناب کنند.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

گاه مى‌ترسیدم كسى ماجرایى یا چیزى را به خودش بگیرد، اما دست آخر دیدم همه‌ى این ترس‌ها به هیجانش مى‌ارزد. ترس‌ها را كه كنار زدم، از پس همه‌ى تردیدها نزار قبانى عزیز به دادم رسید آن‌جا كه در مقدمه‌اى نوشته بود: احساس شاعر به مرور زمان، دیگر احساسات یک نفر نیست.

خرید کتاب ماه هفت شب از دیجی‌کالا

مالیخولیای محبوب من
کتاب مالیخولیای محبوب من

مجموعه داستان‌های کوتاه ماليخوليای محبوب من، اثر بهار رهنما از هفت قصه تشكيل شده که در سال ۹۱ توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است. همه‌ی داستان‌های این مجموعه با يک خط درونی و تم اصلی فراموشی، به‌هم متصل هستند و درباره‌ی زن‌های ايرانی است كه مجبورند به دليل تربيت عاطفی كه از كودكی همراهشان است، از ارتباط عاطفی و داستان‌های عاشقانه جدا شوند.
نويسنده يكی از مهم‌ترين دلايلش را برای نوشتن اين اثر، دخترش دانسته و بيان نموده: اين كتاب برای دخترم و دختران ايرانی است، زيرا دوست دارم در نسل بعدی، زنان قدرتمندتری به لحاظ عاطفی و اجتماعی نسبت به زنان امروزمان ببينم كه می‌توانند پا به پای مردان از چالش‌های عاطفی عبور كنند.
به اعتقاد نويسنده، اين اثر می‌تواند از جايگاه روانشناختی يا حتی آسيب‌شناسي اجتماعی مفيد واقع شود زيرا زنان بايد بدانند كه برای زندگی در جهان امروز بايد قوی‌تر از پيش باشند. به همين خاطر سعی كردم در اين اثر، زنانی را متفاوت با آن‌چه كه امروز می‌بينيم، به نمايش بگذارم.
داستان‌های كتاب عبارتند از: اردک زرد، چشم‌هايی كه مال توست، فلامينگو، اعتراف يک عشق، عروس شماره دو!، باد می‌آيد با بوی تو، ماليخوليای محبوب من، اين تابستان فراموشت كردم.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

روی نیمکت، دو طرف میز چوبی کهنه توی پیاده‌رو نشسته بودند و همین باعث می‌شد با هم کاملا راحت باشند. پسر از دختر دعوت کرده بود که شام را با هم بخورند. دیدن یک هموطن توی یک مملکت غریب، آن هم در چنین جایی موقعیتی نبود که هر شب پیش بیاید.

خرید کتاب مالیخولیای محبوب من از دیجی‌کالا

۳. مرجان شیرمحمدی

مرجان شیرمحمدی

مرجان شیرمحمدی نخستین اثر داستانی‌اش را در سال ١٣٨٠ با عنوان بعد از آن شب منتشر کرد که برنده‌ی جایزه‌ی گلشیری شد. مرجان شیرمحمدی متولد ۴ فروردین ۱۳۵۲ در تهران است. او همسر بهروز افخمی کارگردان است.

شیرمحمدی به مدرسه‌ی تئاتر سمندریان رفت و در ۱۳۷۵ وارد عرصه‌ی بازیگری شد. از وی سه رمان و دو مجموعه داستان به چاپ رسیده ‌است و برای اولین کتاب خود برنده‌ی جایزه‌ی کتاب سال بنیاد گلشیری شد. تا کنون دو فیلم بلند سینمایی از داستان‌های او ساخته شده ‌است. دیشب باباتو دیدم آیدا به کارگردانی رسول صدرعاملی از داستان بابای نورا و آذر، شهدخت، پرویز و از داستانی به همین نام، به کارگردانی بهروز افخمی. همچنین خانه‌ی فرهنگ‌های جهان در کشور آلمان از این نویسنده تجلیل کرده‌ است و یکی از داستان‌های وی به زبان آلمانی ترجمه شده‌ است. شاید بتوان شیرمحمدی را فعال و جدی‌ترین بازیگر زن دانست که در حیطه‌ی رمان و داستان کوتاه فعالیت می‌کند.

خانه‌ی لهستانی‌ها

کتاب خانه‌ی لهستانی‌ها

رمان خانه‌ی لهستانی‌ها، اثر مرجان شیرمحمدی است که توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است. شیرمحمدی در این کتاب به سراغ آدم‌هایی رفته که ساکن خانه‌ای بزرگ در جنوب تهران هستند. خانه‌ای بازمانده از سال‌های دور. داستان در زمان پهلوی دوم می‌گذرد و قصه‌ی آدم‌ها و رازهایی که هر کدام در سینه خود دارد موضوعی می‌شود برای روایت نویسنده.

نویسنده در مصاحبه‌ای گفته است این قصه را تحت تأثیر ماجراهای هاکلبری فین نوشته است، از زبان پسربچه‌ی چهارده ساله‌ای که داستان دوران ده سالگی‌اش در خانه لهستانی‌ها را بیان می‌کند. زمانی که به همراه مادر و خاله و مادربزرگش در خانه‌ای واقع در محلات جنوبی تهران به همراه چند خانواده‌ی دیگر زندگی می‌کرد. داستان که از نظر زمانی در دوره پهلوی دوم می‌گذرد، تمرکزش بیشتر بر روی دنیای زنان، روایت گذشته و دغدغه‌ها و ترس‌ها و شیوه تصمیم‌گیری آنهاست.
خانه‌ی لهستانی‌ها مملو از تکه‌های احساسی و روایی است که در آن‌ها می‌توان ردپای هراس از رها شدن در دل شهر را درک کرد. قصه‎‌ای از زن‌هایی که این خانه دنیای شخصیشان است و اگر کسی به این دنیا تعدی کند سرنوشت چندان خوبی در انتظارش نیست.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

همه‌ی مستأجرهای خانه‌ای که ما توش زندگی می‌کردیم مثل ما ندار بودند، ولی دست‌کم بیشترشان یک مرد داشتند. توی آن خانه، مادر من بود که شوهر نداشت و خاله‌پری. مادام و نصیبه‌خانم و بانو هم که پیر بودند. بقیه‌ی زن‌ها شوهر داشتند، یعنی بهجت‌خانم، ثروت خانم که برعکسِ اسمش فقیر بود و مریم خانم، مادرِ مسعود و محمد که ما بهش می‌گفتیم ممل و عزت‌خانم که برعکس اسمش عزتی نداشت و مدام از شوهرش کتک می‌خورد و همدم خانم. همدم خانم هم از شوهرش کتک می‌خورد. قاسم‌آقا شوهرِ همدم خانم توی یک سلمانی کار می‌کرد و بعضی جمعه‌ها اگر هوا خوب بود، توی حیاط، موهای مردهای خانه و ما بچه‌ها را کوتاه می‌کرد. مرد بدی نبود، ولی دستِ بزن داشت.

آذر، شهدخت، پرویز و دیگران

کتاب آذر، شهدخت، پرویز و دیگران 

کتاب آذر، شهدخت، پرویز و دیگران نوشته‌ی مرجان شیرمحمدی که توسط نشر ثالث به چاپ رسیده است. داستان کتاب درباره‌ی همسر خانه‌دار یک بازیگر مشهور سینما است که در آخرین فیلم او با وی همبازی می‌شود. این بازی مورد توجه منتقدان قرار می‌گیرد که منجر به حسادت همسرش می‌شود. تا آن‌جا که روابط صمیمانه آنها تیره شده، زن قهر می‌کند و به باغچه‌ی خانوادگی دماوند می‌رود. این شرایط با بازگشت دخترشان به ایران دستخوش تحولاتی می‌شود.

بهروز افخمی در سال ۱۳۹۲ از کتاب آذر، شهدخت، پرویز و دیگران، فیلمی با همین عنوان ساخت.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

روز شانزدهم دی برف سنگینی تهران را سفیدپوش کرد. پرویز دیوان‌‌بیگی مثل همیشه می‌‌خواست به محل فیلمبرداری برود. او بازیگرِ مشهور تئاتر و سینما بود. سال‌ها پیش وقتی جوانی بیست ساله بود به عشق بازیگر شدن از شهرش به تهران آمده بود و بازیگری را از تئاتر شروع کرده بود و بعدها به سینما رفته بود و حالا چهل و اندی سال از آن روزها می‌گذشت و او شده بود یکی از پیشکسوتانِ بازیگری. مردم او را در کوچه و خیابان می‌‌شناختند و همه‌‌جا تحویلش می‌گرفتند. وقتی شهرداری شهر تهران سینمایی می‌‍ساخت یا در شهر خودش فرهنگسرایی ساخته می‌‌شد یا سالن تئاتری یا هر مرکزِ فرهنگی و هنری، پرویز دیوان‌‌بیگی را به عنوان اولین و مهم‌ترین مهمان، برای مراسم افتتاحیه دعوت می‌کردند. درباره‌‌ی او کتاب نوشته بودند و مجسمه‌‌اش را در یکی از سالن‌های فرهنگی تهران نصب کرده بودند. مجسمه با پرویز دیوان‌‌بیگی مو نمی‌زد.

خرید کتاب آذر، شهدخت، پرویز و دیگران از دیجی‌کالا

 یک جای امن

کتاب یک جای امن 

کتاب یک جای امن، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه مرجان شیرمحمدی است. داستان‌هایی خواندنی تحت عناوین خواستگاری، مهمان، توکا، کاروان‌سرا، زیرزمین، کافه و یک جای امن.

هر یک از داستان‌های این مجموعه، روایت‌هایی جذاب با مضمون تنهایی و عشق و دلداگی است. به عنوان مثال در داستان خواستگاری، شخصیت اصلی داستان، آقای نوری، مردی چهل و پنج ساله است که به تنهایی زندگی می‌کند. او در یک درمانگاه، تزریقات می‌کند. در این درمانگاه، دوست و همکاری به نام  محمود آقا دارد که به عنوان آبدارچی، کار می‌کند. راحله، دختر محمود، دختری لاغر‌اندام، با قدی بلند و صورتی سرشار از آثار آبله است و تاکنون ازدواج نکرده و در خانه‌ی پدرش زندگی می‌کند. محمود آقا، مدام از نوری می‌خواهد تا به خواستگاری راحله آمده و با او ازدواج کند. اما نوری هر بار، از پاسخ دادن به این درخواست، طفره می‌رود و آن را رد می‌کند تا این‌که تصمیمی تازه برای خود و زندگی‌اش می‌گیرد و البته با ماجراهایی پر فراز و نشیب رو‌به‌رو می‌شود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

 از آن‌جایی که ایستاده بودم، چون نزدیک به پانصد تا کله‌ی تراشیده و نتراشیده دیدم که داشتند سرک می‌کشیدند. فوری خودم را پس کشیدم. کافی بود یکشان ما را ببیند و قیامتی بشود. آن وقت بود که دیگر هیچ‌کس حریفشان نبود. باورم نمی‌شد. این بچه‌ها از صبح پشت در بسته ایستاده بودند، حالا که این تو بودم، انگار با آن‌ها فرق داشتم، انگار مال یک جای دیگر بودم جایی که هیچ دخلی به خاتون آباد نداشت. ما سه نفر بودیم این طرف در برابر هزاران نفر آن طرف. خلاصه حال خوبی بود. آن قدر خوب که نفهمیدم آن ساعت‌ها چه طور گذشتند. آن قدر ایستادیم و نگاه کردیم تا آفتاب رفت. این را از حرفهایشان فهمیدم و گرنه من حتی نفهمیدم آفتاب رفت.

خرید کتاب یک جای امن از دیجی‌کالا

این یک فصل دیگر است

کتاب این یک فصل دیگر است

کتاب این یک فصل دیگر است، اثر مرجان شیر محمدی توسط انتشارات مرکز در ۱۴۶ صفحه به چاپ رسیده است. کتاب در مورد مردی میان‌سال به نام عماد است که در یک خانه‌ی خیلی بزرگ و قشنگ قدیمی به تنهایی زندگی می‌کند. عماد خانه را برای فیلم‌برداری کرایه می‌دهد. البته قرار است خواهرانش به زودی به ایران بیایند و خانه را برای فروش بگذارند و به هر کس سهم خودش را بدهند.

فصل‌های کتاب به دو دسته تقسیم می‌شوند. یک، فصل‌هایی که در زمان حال جریان دارند و زندگی فعلی عماد را بررسی می‌کنند و دو، فصل‌هایی که مربوط به گذشته و عشق قدیمی عماد هستند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

آدم‌های خوب دور و برمان کم نیستند. آدم‌های بی‌آزار، آدم‌های مهربان، آدم‌های مطیع، آدم‌های کم‌حرف، آدم‌های اهل عمل، اهل صلح. آدم‌هایی که فکر می‌کنیم خوبند. آدمهایی که واقعا خوبند. خوبیشان به ما می‌رسد، بدی نکردن‌شان بیشتر به ما می‌رسد. اما فرشته‌هایی هستند که کمند، انگشت‌شمارند. عین ملکوت خداوندی زلال و شیشه‌ای‌اند. بودنشان برکت باران است در برهوت غم‌زدگی، حرم گرماست در زمهریر تنهایی‌. دست‌های دعا دارند، انگشتان مطهر شفا دارند، آغوش عاشقی‌شان باز است، حریم معرفتشان امن است. فرشته‌ها را باید روی چشم گذاشت. فرشته‌ها را باید صدر دل‌ نشاند. فرشته‌ها را باید مثل یک قدیس گرامی داشت. نباشد که دلشان از دنیای انسان‌ها بگیرد و عروج کنند.

خرید کتاب این یک فصل دیگر است از دیجی‌کالا

بعد از آن شب

کتاب بعد از آن شب 

بعد از آن شب، مجموعه‌ی ۱۳ داستان‌ کوتاه به قلم مرجان شیرمحمدی است. کتابی که جایزه‌ی بهترین مجموعه داستان اول سال ۱۳۸۱ از بنیاد گلشیری را برای نویسنده‌اش به ارمغان آورد.

موضوع اصلی این مجموعه داستان‌ها دلباختگی است. نثر کتاب ساده و صمیمی است و داستان‌ها در فضایی رئال(واقعی) می‌گذرند. داستان‌ها به نوعی روایت تنهایی انسان معاصراند. انسان‌هایی که مسئله‌ی ارتباط برایشان به مسئله‌ای پیچیده تبدیل شده است.

داستان‌های کتاب عبارتند از: زن گرجی؛ یک برش از کیک؛ کامواهای رنگی؛ آپارتمان؛ مسافر؛ یک عدد قبل از خواب؛ روسری حریر؛ سیزده به در؛ بوی توت فرنگی؛ سانس آخر؛ بعد از آن شب.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

از همان اول یک حس غریبی به من می‌گفت این رابطه را تو تمام می‌کنی، یک روز می‌آیی و می‌گویی: کافیه. تمومش کنیم. حتی یک‌بار این‌را به تو گفتم ولی تو گفتی: مطمئنی خودت این کارو نمی‌کنی؟

خرید کتاب

لینک کوتاه : https://hamzamaan.ir/?p=728

نظرات شما

مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 1
  1. ممنون از مطلب خوبتون ولی بهاره رهنما یا فلامک جنیدی نویسنده نیستن واقعا. به خاطر اسمش میفروشن

قوانین ارسال نظرات
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.