درست وقتی هنوز کاممان از ویدئوی محسن مدهنی کُشتیگیر اندیمشکی که بساط دستفروشیاش را جمع کرده بودند تلخ بود، خداحافظی سارا قمی و واژگانی که به کار برده بود، به آدم این امید را میداد که «هرکسی به اندازه خودش میتواند یک راه ناهموار را برای دیگرانی که از پی میآیند هموار کند» ولو به خون جگر!
قصد مقایسه در کار نیست، کشتیگیر قهرمان حق دارد شکوه کند از شرایطش، حق دارد از بیتوجهی بگوید، حق دارد بنالد که بچههای اندیمشک به چه امیدی بروند دنبال ورزش وقتی سرنوشت مدالآورانی چون او را میبینند، اما امثال سارا قمی چه بگویند؟ میزان توجه مادی و معنوی به ورزش زنان و مردان در ایران آنقدر از هم دور است که اصلاً نمیشود مقایسه کرد اما «سارا قمی»ها قصد کوتاه آمدن ندارند. چهارسال پیش در برنامه نود وقتی مزدک میرزایی مثل همیشه سؤال نظرسنجی برنامه را درباره بهترین گل سال 95 خواند، دیدن یک گل شگفتانگیز از دختری به نام سارا قمی همه را میخکوب کرد. انگار داشت با صدای بلند فریاد میزد:«ما را ببینید! ما هم ستارهایم!»
آن شب گل سردار آزمون به بایرن مونیخ، گل احسان پهلوان با لباس ذوبآهن به پرسپولیس، گل سروش رفیعی با لباس تراکتور به استقلال، گل وحید شمسایی با لباس تأسیسات دریایی به فرشآرا، گل ایمان مبعلی بازیکن نفت به پدیده در کنار گل سارا قمی مرزدشتی برای شهرداری بم علیه آیندهسازان نجفآباد به رأیگیری بینندگان گذاشته شد. یک فرار پشت مدافعان، دریبل خیرهکننده روی پا و یک ضربه والی تمام عیار! .. عادل فردوسیپور چشمهایش برق میزد و نتوانست پنهان کند که از این همه مهارت، غافلگیر شده!
سارا قمی اهل خمام در استان گیلان است. فوتبالش را از ملوان شروع کرد، مهاجمی لاغر اندام اما با مهارتهای ویژه، به تیم ملی رفت، بارها خانم گل مسابقات لیگ برتر شد، به عراق رفت و آنجا هم بهترین گلزن شد و وقتی ملوانیها با او نساختند عزم «بم» کرد! از شمال بارانی به شهری خشک و بیابانی که هنوز هم آدم را به یاد زلزله میاندازد و حالا بعد از 13 سال بازی برای تیم ملی، بعد از سالها ماجراجویی با توپ فوتبال، خداحافظی کرد.
طی کردن این مسیر طولانی حتماً برای یک دختر جوان بدون رنج، بدون نیش و کنایه، بدون گریه کردنهای بیصدا در اردوها، خوابگاهها، اتوبوسها و … نبوده اما او در پیام خداحافظیاش در اینستاگرام گلهای نکرده و به جایش نوشته «در طول سالیان دراز سعی کردم عشقام را از طریق پاهایم با ضربه زدن به توپ فوتبال بیان کنم، چیزی که همه چیز را از زمان کودکیام تاکنون برایم راحتتر بیان کرد که من چه کسی هستم! چه ضربهها، زخمها، شکستگیها، کبودیها و ناملایمتیها که بر پاهایم که همانا قلب آدمیست بر وجودم نشست تا از من سارای قمی بسازد که در این سالها که به دختران ناامید وطنم بیاموزم که هر آرزویی میتواند دستیافتنی باشد.
مرزهایی را برای خودم و کسانی که به من باور نداشتند جابجا کردم و امروز میخواهم قویتر از قبل ورق را عوض کرده و خود را وارد دنیای دیگری کنم».
دختر رکورددار گلزنی حالا که از فوتبال کنار میرود، احتمالاً مدافعان تیمهای لیگی نفس راحتی میکشند اما او و دخترانی مثل او حتی وقتی بازیهایشان از تلویزیون پخش نمیشود، ما در رسانهها عطسه کردن یک فوتبالیست مرد را از گلزنی و رکوردشکنی آنها بیشتر بازتاب میدهیم، وقتی بعضی اصرار دارند آنها را هل بدهند به آشپزخانه، وقتی میگویند کار زن فقط زاییدن بچه و تر و خشک کردن شوهر است، سد شکسن هستند، قابل تحسین.
آنها به دختران دیگر یاد میدهند که برای رویاهایشان بجنگند، رویا فقط فوتبال نیست، اگر عشقی به هنر دارند، اگر میلی به دانش، اگر میخواهند نویسنده شوند، اگر ترانه میسرایند، باید ده برابر یک مرد تلاش کنند و … کاری که دختران پیشرو میکنند از نظر برخی البته که کم گناهی نیست اما این موج را سر بازایستادن نیست.
برای سارا قمی که شیفته وطن و پیراهن تیم ملی است، بهترینها را آرزو میکنیم. مثل هر کسی که میکوشد این روزها به جای نفرین تاریکیها، نوری روشن کند.
این یادداشت همزمان در روزنامه ایران ورزشی نیز منتشر شده است.